به گزارش سلامت نیوز به نقل از هم میهن، در روزگاری که زنان ایران در عرصههای علمی، ورزشی و مدیریتی حضور پررنگ دارند و رانندگی آنان بهطور کامل پذیرفته شده است، مطالبه موتورسواری همچنان با ممانعتهای رسمی و غیررسمی روبهروست. این مطالبه اغلب با برچسبهایی چون «مگر موتورسواری مسئله چنددرصد زنان است؟» یا «موتورسواری خطرناک است»، پاسخ داده میشود.
روشن است که تنها بخشی اندک از زنان بهطور مستقیم با این موضوع درگیرند، اما مسئله فراتر از صرفِ خواستِ موتورسواری است. بیگمان مخالفتها، نه از خطر ذاتی موتور ناشی میشود، نه از ناتوانی فنی زنان، بلکه ریشه در تصورات دیرپای فرهنگی دارد؛ تصوریکه موتور را نماد مردانگی و حضور زن بر آن را ناهنجار تلقی میکند. جامعهشناسی تاریخی نشان میدهد، آنچه امروز تابو بهشمار میآید، فردا میتواند به عرفی پذیرفته بدل شود؛ همانگونه که بسیاری از تابوهای دیروز، عرفهای امروزین شدهاند.
دراینمیان، بُعد جنسیتی این دگرگونی برجستهتر است. شواهد تاریخی گویای آن است که بسیاری از رفتارهایی که روزگاری برای زنان ناپسند یا ممنوع انگاشته میشد، در گذشتهای دورتر برای مردان نیز تابو بوده است؛ رفتن به حمام عمومی، تحصیل در مدارس غیرمذهبی، استفاده از عطرهای غربی، تحصیلات عالی، برخورداری از حق رأی، رانندگی، زندگی مجردی و دهها نمونهی دیگر. این موارد ابتدا توسط مردان تابوشکنی شدند، سپس با فاصلهای زمانی، برای زنان نیز به امری عادی تبدیل شدند. بااینحال مقصود نوشتار حاضر، پرداختن به کلیشههای تبعیض جنسیتی نیست؛ بلکه باید از منظری کلانتر اذعان کرد که مردان نیز در مواجهه با تابوها بیمسئله نبودهاند.
درواقع تفاوت عمده میان دو جنس در گذار از تابو به عرف، بیشتر در بُعد زمانی نهفته است و زنان معمولاً با تأخیر، جایگاه پیشین مردان را بهدست آوردهاند. بااینحال هرچه تاریخ پیشتر آمده، این فاصله کوتاهتر شده و به احتمال فراوان در تابوشکنیهای آینده، تفاوت میان زنان و مردان بیشازپیش رنگ خواهد باخت. فارغ از مسئله جنسیت، تحولات اجتماعی و فرهنگی همواره تابع زمان و مکاناند.
آنچه در دورهای خاص «تابو» یا ممنوع پنداشته میشود، ممکن است در دورهای دیگر به «عرف» یا حتی «ارزش» بدل گردد. این دگرگونی محصول پویایی فرهنگ، تغییر در ساختارهای اجتماعی و ضرورت انطباق با مقتضیات زمانه است. در طول تاریخ، بسیاری از رفتارها و هنجارهایی که زمانی جرم یا مذموم بهشمار میرفتند، امروز جزئی از زندگی روزمرهاند و مخالفت با آنها خود به تابو تبدیل شده است.
هرچند میتوان با تسامح، تابو را در ذیل سنت جای داد، اما شدت الزام و واکنش به نقض آن، ماهیتی متمایز به آن میبخشد. تابوها همچون ممنوعیتهاییاند که نقضشان با واکنشهای شدید اجتماعی نظیر طرد، شرم یا حتی مجازات همراه است. ازاینمنظر تابوها در دل سنتها زاده میشوند، اما در مرزهای حساستر باورها و هراسهای جمعی جای میگیرند و بهمرور یا به عرف بدل میشوند یا از میان میروند. اینجاست که پرسش پدید میآید: آیا همه تابوها نیازمند شکستهشدناند؟ پاسخ، بهویژه از منظر نظریههای اخلاقی مطلقگرا، منفی است.
بااینحال تاریخ نشان داده است که بخشی از تابوها، نه بر پایه حسن و قبح ذاتی، بلکه براساس منافع سیاسی و اجتماعی شکل گرفتهاند. فرآیند دگرگونی تابو به عرف، امری پیچیده و چندعاملی است. این تغییر را میتوان در پرتو عواملی همچون تحولات اقتصادی، افزایش سطح سواد و آموزش، گسترش رسانهها و ارتباطات، خیزش جنبشهای اجتماعی، تعامل با فرهنگهای دیگر، تغییر در ساختار خانواده، توسعهی شهرنشینی و روند جهانیشدن ردیابی کرد. ازهمینرو بخشی از رفتارهای اجتماعی در ذات خود، نه نیکاند و نه بد؛ بلکه نسبی و زمینهمند هستند.
دوچرخهسواری، استفاده از تلگراف و تلفن، طهارت با آب لولهکشی، ازدواج با فردی خارج از قوم، شنیدن موسیقی، استفاده از اینترنت، طلاق توافقی یا حتی نوع پوشش، در جوهرهی خویش، نه اخلاقیاند و نه غیراخلاقی؛ آنچه آنان را به تابو یا عرف بدل میکند، پدیدهای اجتماعی و گاه سیاسی است.
با وجود این، تجربه تاریخی نشان داده است که حاکمیتها غالباً در برابر این تغییرات مقاومت میکنند، چراکه سنتها را ابزاری برای تثبیت نظم و کنترل اجتماعی میدانند اما در بلندمدت چنین مقاومتی نهتنها کارآمدی ندارد، بلکه شکاف میان جامعه و حکومت را عمیقتر میسازد. درمقابل، حکومتهایی که با تحولات فرهنگی همسو شدهاند، توانستهاند مشروعیت پایدارتر و رضایت عمومی گستردهتری بهدست آورند و رواداری را فرصتی برای بازسازی اعتماد عمومی، تقویت انسجام اجتماعی و ارتقای کیفی زندگی شهروندان قلمداد کنند.
نظر شما